موضوع در داستان

موضوع در داستان به چه معناست؟چه جایگاهی در ساختار داستان دارد؟چگونه انتخاب می شود؟آیا در انتخاب موضوعی خاص از جانب نویسنده‌ای خاص مطلبی برای تحلیل وجود دارد؟

حتما این مطلب را در سخنرانی‌ها یا کلاس‌های داستان‌نویسی و جلسه‌های  نقد و بررسی شنیده‌اید که می‌گویند:مگر چند تا موضوع برای نوشتن داستان وجود دارد؟ همه‌ی موضوعات پیش از این نوشته شده‌اند و آن‌چه که مهم است چگونگی پرداخت این موضوعات تکراری و محدود است.در واقع مروج این تفکر (به جای چه گفتن به چگونه گفتن اهمیت بدهیم)رویکردهای فرم‌گرایانه در هنراست.

آیا به واقع همان موضوعات همیشگی و تکراری مثل مرگ و زندگی و عشق و...در دنیای داستان وجود دارد و انتخاب موضوع امروزه روز دیگر مطلب قابل توجهی نیست؟

شاید بهتر باشد ابتدا معنایی از موضوع در داستان بیان کنیم:«موضوع شامل پدیده‌ها و حادثه‌هایی است که داستان را می‌آفریند و درونمایه را تصویر می‌کند،به عبارت دیگر موضوع قلمرویی است که در آن خلاقیت می‌تواند درونمایه خود را به نمایش گذارد».(میرصادقی،۱۳۷۶ :۲۱۷)

 

 

  • نویسنده : علی نظری
  • بازدید : 854بار
  • انتشار : پنج شنبه 2 مهر 1396برچسب:, - 22:7

راوی

همان‌طور که گفته‌شد هر روایت یک راوی دارد که داستان به‌وسیله‌ی او روایت می‌شود.در این بخش با راوی و امکانات حضورش در داستان آشنا خواهیم شد.

تعریف راوی

«راوی در لغت یعنی روایت‌کننده و در اصطلاح ادبیات، کسی و گاه چیزی را گویند که داستان را روایت می‌کند به سخن دیگر راوی شخصی است که نویسنده حوادث داستان را از زبان و زاویه دید او نقل می‌کند».(داد،۱۳۷۸ :۲۲۹)

در نظر داشته باشید این نویسنده است که راوی داستان را انتخاب می‌کند و این راوی، قرار است با خواننده در ارتباط باشد و داستان را برایش روایت کند و پیش از آن ذهنیات نویسنده را در قالب شخصیت‌ها و داستان به تصویر بکشد پس می‌توانید مثلثی از ارتباط نویسنده و راوی و خواننده را در ذهن‌تان ترسیم کنید.

نظریه‌های مرتبط با راوی

نظریه‌های مرتبط با راوی به طور کلی به دو دسته تقسیم می‌شوند:

«۱نظریه‌هایی که معتقدند راوی وجودی حقیقی دارد و دارای هویت است.

معتقدان به این نظریه می‌گویند راوی فردی است که روایتی را نقل می‌کند و واقعا در داستان حضور دارد.این دسته از منتقدان که تقریبا شامل اکثریت می‌شوند، برای اثبات نظر خود راوی بسیاری از رمان های کلاسیک را شاهد می‌آورند. مثلا راوی‌های تام جونز،آرزوهای بزرگ،باباگوریو،دیوید کاپرفیلد و نظایر این‌ها.

۲نظریه‌پردازانی که راوی را دارای تعین نمی‌دانند.

برای مثال رولان بارت هنگام بررسی داستان سارازین بالزاک می‌پرسد:«در این‌جا چه کسی سخن می‌گوید؟»و بعد خودش جواب می‌دهد:«متن سخن می‌گوید».البته مقصود بارت این نیست که داستان بالزاک فاقد راوی است بلکه می‌خواهد بگوید که نویسنده مسئولیت کامل را به‌عهده ندارد و خود راوی هم دارای تعین نیست.

و یا توماس‌مان،نویسنده‌ی آلمانی که نظریه‌هایش تاثیر عمده‌ای بر نظریه پردازان آلمانی گذاشت معتقد بود که راوی، روح روایت است.داستان به وسیله‌ی روح روایت نقل می‌شود.این روح به قدری مجرد و همه‌جا ناظر است که از نظر دستوری به جز در قالب سوم شخص به شکل دیگری از آن نمی‌توان صحبت کرد.البته این سوم شخص گاهی می‌تواند تشخص یافته و به شکل اول شخص در آید:منی که می‌تواند در قالب آدم‌های مختلف دیگر در آید و در مکان‌های مختلف ظاهر شود.ولفگانگ کایزر دیگر منتقد آلمانی متاثر از نظریه‌ی روح روایت مان می‌گوید اشتباه است که راوی را فردی بدانیم که دارای هویت و شخصیت است.در این‌جا روی سخن کایزر متوجه کسانی است که می‌پندارند راوی درست مانند کسی است که در زندگی روزمره درباره‌ی واقعه‌ای به ما گزارش می‌دهد و دارای شخصیتی واقعی است. بنابراین راوی نه نویسنده‌ی داستان است و نه فلان شخصیت اثر که اغلب با آن رفتار خاص آشنایش با او روبه‌رو می‌شویم.در پشت نقاب راوی، داستان قرار دارد داستانی که خود را روایت می‌کند و روح رمان،روانی که همه‌جا ناظر است و دانای کل این دنیا[رمان]است.

نظریه‌پرداز دیگری که باید به نظریه‌اش اشاره‌ی کوتاهی بکنیم هامبورگر است.او معتقد است که در روایت به شیوه‌ی سوم شخص، راوی هویت فردی و تشخص ندارد:در واقع چیزی به اسم راوی داستانی وجود ندارد...یعنی به مثابه‌ی شخصیتی که نویسنده آن را خلق کرده‌است.حتی زمانی که از من،ما و یا قهرمان ما به عنوان راوی صحبت می‌کنیم این‌ها هم در حقیقت وجود ندارند.تنها راویِ خیالی و روایتش وجود دارند.

 

  • نویسنده : علی نظری
  • بازدید : 913بار
  • انتشار : پنج شنبه 2 مهر 1396 - 22:3

 

 

در روانشناسی اجتماعی گفته شده است که لومپن، همان شخصیت مرزی«Borderline» است . البته لمپنیسم معادل کلمه «Vulgarization» است. در معانی دیگر، «لومپن» به اشخاصی گفته می‌شود که ظاهر پرولتاریایی دارند، ولی فاقد فهم و شعور طبقاتی هستند و در واقع از زمانی که مارکسیسم در ادبیات سیاسی اروپا رواج یافت، این طبقه از میان توده مردم نمایان شد. اما در ایران، ظهور این افراد را در منازعات سیاسی و جریانات تاریخی هم دید‌ه‌ایم و چون تاریخ معاصر ما، هیچگاه از حاکمیت مطلق و استبداد جدا نبود و همیشه این قشر، آلت دستی برای قدرت حاکمه بوده‌اند، نمی‌توان به آنها، دقیقاً لومپن گفت. اما چون در بین مردم، این واژه معرف جاهل‌ها، قمه‌کش‌ها، تپانچه‌کش‌ها، لاتها و اراذل و اوباش است، ناگزیریم برای بررسی تحلیلی این پدیده در ایران معاصر، از کلمه لومپن «Lumpen» و لمپنیسم «Lumpen -ism »استفاده کنیم. به ویژه یکی از اصولی که مورد تأکید لومپن ها است، «غیریت‌پروری» است. غیریت پروری می‌گوید: «هر که با ما نیست از ما نیست، دیگری دشمن ماست، دشمنی که باید نابود شود». بنابراین از نظر یک لومپن، فرقی نمی‌کند که شما پرولتاریا باشید یا نباشید، دارای طبقۀ اقتصادی- اجتماعی بالا، متوسط یا پایین هستید یا نه، بلکه برای آنها مهم است که با آنها باشید.

ادامه مطلب 

  • نویسنده : علی نظری
  • بازدید : 898بار
  • انتشار : یک شنبه 28 آبان 1396 - 13:46

 

 

کتاب هایی که در سال 2016 بیشترین میزان فروش را داشته اند 

 

«من پیش از تو»، جوجو مویز

یکی از چهره‌های جوان که دنیای داستان را این روزها تحت تأثیر کتاب‌های خود قرار داده است، یک روزنامه‌نگار جوان انگلیسی است که تاکنون چند اثر عمدتاً با موضوع عاشقانه منتشر کرده است. کتاب «من پیش از تو» و پس از آن «پس از تو» دو عنوان معروف مویز است. مویز نثری روان دارد و تلاش دارد تا با استفاده از تکنیک‌های جدید داستان‌نویسی، داستان را برای مخاطب روایت کند. کتاب دیگر او، «دختری که رهایش کردی» نیز هرچند همانند دو عنوان ذکر شده، با اقبال آنچنانی همراه نبود، اما داستان سوفی همه مخاطبان کتاب را به سمت خود جلب کرد؛ به طوری که رسانه‌های غربی آن را این‌چنین توصیف کردند: کتابی که حتی یک لحظه نمی‌توانید روی زمین بگذارید.

 

 

ادامه مطلب

  • نویسنده : علی نظری
  • بازدید : 920بار
  • انتشار : یک شنبه 28 آبان 1396 - 11:16





آن بالا که بودم، فقط سه پیشنهاد بود. اول گفتند : 

زنی از اهالی جورجیا همسرم باشد ، خوشگل و پولدار. قرار بود خانه ای در سواحل فلوریدا داشته باشیم. با یک کوروت کروکی جگری. تنها اشکال اش این بود که زنم در چهل و سه سالگی سرطان سینه میگرفت. 
قبول نکردم.

راست اش تحمل اش را نداشتم. بعد موقعیت دیگری پیشنهاد کردند :
پاریس خودم هنرپیشه می شدم و زنم مدل لباس. قرار بود دو دختر دو قلو داشته باشیم. اما وقتی گفتند یکی از آنها نه سالگی در تصادفی کشته میشود. 
گفتم حرف اش را هم نزنید.

بعد قرار شد کلودیا زنم باشد. با دو پسر. قرار شد توی محله های پایین شهر ناپل زندگی کنیم. توی دخمه ای عینهو قبر. اما کسی تصادف نکند. کسی سرطان نگیرد. قبول کردم. 
حالا کلودیا- همین که کنارم ایستاده است – مدام می گوید خانه نور کافی ندارد، بچه ها کفش و لباس ندارند، یخچال خالی است. اما من اهمیتی نمیدهم. می دانم اوضاع می توانست بدتر از این هم باشد. با سرطان و تصادف. کلودیا اما این چیزها را نمی داند. بچه ها هم نمیدانند.

  • نویسنده : علی نظری
  • بازدید : 1058بار
  • انتشار : یک شنبه 28 آبان 1396 - 9:50

 

 

شستشوی مغزی یا کنترل ذهن عبارتی است عام برای اشاره به استفاده از روش‌های مختلف بویژه روانشناسانه برای تغییر باورها و افکار. شست‌وشوی مغزی ممکن است با عبارات دیگری مانند کنترل افکار، کنترل عقاید، مغزشویی و ... نیز شناخته شود.

DSM-IV-TR این اختلال تجزیه‌ای را به این شکل توصیف می‌کند: "حالتهای تجزیه‌ای که در افرادی رخ می‌دهد که در معرض دوره‌های طولانی مدت و شدید متقاعد سازی اجباری قرار داشته‌اند (مثل شستشوی مغزی، بازسازی فکر، یا تلقین در هنگام اسارت).

 

ادامه مطلب

 

  • نویسنده : علی نظری
  • بازدید : 1089بار
  • انتشار : یک شنبه 28 آبان 1396 - 1:32

 

 

 

دل ز تن بردی و در جانی هنوز

دردها دادی و درمانی هنوز

آشکارا سینه‌ام بشکافتی

همچنان در سینه پنهانی هنوز

ملک دل کردی خراب از تیغ ناز

واندرین ویرانه سلطانی هنوز

هر دو عالم، قیمت خود گفته‌ای

نرخ بالا کن که ارزانی هنوز

ما ز گریه چون نمک بگداختیم

تو ز خنده شکرستانی هنوز

جان ز بند کالبد آزاد گشت

دل به گیسوی تو زندانی هنوز

پیری و شاهدپرستی هم خوشست!

خسروا تا کی پریشانی هنوز؟

 
دسته بندی : ادبیات ، شعر ، ،
  • نویسنده : علی نظری
  • بازدید : 1660بار
  • انتشار : پنج شنبه 25 آبان 1396 - 22:55

مجموعه دکلمه های خسرو شکیبایی

 

 

 

 

دانلود فول آلبوم خسرو شکیبایی

 

 

  • نویسنده : علی نظری
  • بازدید : 1642بار
  • انتشار : جمعه 6 فروردين 1395 - 17:59

 

 

گاهی میخواهم انسان نباشم...


گوسفندی باشم پا روی یونجه ها بگذارم;


اما...دلی را دفن نکنم!
گرگی باشم...گوسفند ها را بدرم


اما بدانم،کارم از روی ذات است،نه هوس!


خفاش باشم،که شبها گردش


کنم با چشمهای کور...اما خوابی را پر پر نکنم!


کلاغی باشم...که قار قار کنم...


اما پرهایم را رنگ نکنم و دلی را با دروغ بدست نیاورم!

چه میدانیم شاید...


حیوانات به قصد توهین...


همدیگر را "انسان" خطاب می کنند!


دکتر شریعتی

  • نویسنده : علی نظری
  • بازدید : 2022بار
  • انتشار : یک شنبه 23 اسفند 1394 - 18:42

ظهر

می رسم ظهیرالدوله

غروب

فارغ می شوم از فروغ

تهران شهر بزرگی است

کمی  بزرگتر از نقشه 

قبر فروغ

اما

کوچک

 بسیار کوچکتر از شعر هایش

      

دسته بندی : ادبیات ، شعر ، ،
  • نویسنده : علی نظری
  • بازدید : 1704بار
  • انتشار : شنبه 24 بهمن 1394 - 13:12